user
  • 3 years ago

  • 0

  • 01:31:41

کشمکش طبیعت و انسان در آثار فرهاد مهرانفر

هزار و یک پادکست
0
توضیحات


در سال 1944 فیزیکدان معروف اروین شرودینگر تعریفی از حیات و موجود زنده ارائه داد که هنوز مقابل کشفیات بسیار دوام آورده و معتبر مانده است. او گفت موجودات زنده در برابرِ رسیدن به نقطه تعادل از خود مقاومت نشان می دهند. برای فهم آن تصور کنید که یک تکه سنگ داغ را در سواحل بوشهر برمی دارید و به دریای خنک می اندازید. به طور طبیعی یک تکه سنگ داغ در برخورد با آب سرد، حرارتِ خود را از دست می دهد و در پی آن سرد می شود. در مقابل آب حرارت را از سنگ دریافت می کند و گرم تر می شود. در نهایت سنگ و آب به دمایی یکسان می رسند که به آن دمای تعادل گفته می شود. بعد از این همدمایی دیگر نه سنگ سرد تر می شود و نه آب گرمتر. حالا یک خرگوش را تصور کنید که در مناطق قطبی زندگی می کند. بدن او ماشینی است که با همدما شدن با محیط مقابله می کند. بدن او از اینکه با محیط به تعادل برسد اجتناب می کند و با افزایش متابولیسم جبران حرارتی را که از بدن از دست می دهد می کند و گرم باقی می ماند. ابزارآلات ساخت بشر هم همین خاصیت را دارند که از برقرار شدن تعادل پیشگیری می کنند. ابزار ساخت انسان بر روی ماده کار انجام می دهند و از این راه جلوی رسیدن طبیعی به تعادل با محیط را می گیرند. برای همین است که وقتی ده هزار متر بالاتر از سطح دریا در داخل هواپیما نشسته دمای داخل هواپیما با دمای بیرون که گاهی تا پنجاه درجه سانتی گراد زیر صفر هم می رسد، متفاوت است و یخ نمی زنید. سیستم گرمایش هواپیما از هم دما شدن آن و هوای اطراف جلوگیری می کند. پس اگر حق با اروین شرودینگر باشد و حیات نتیجه مقاومت موجود زنده در برابر یکسان شدن (تعادل) است، عجیب نیست که انسان همیشه بی قرار است و تعادل دریاها و جنگلها و حتی سیارات دیگر را هم بر هم می زند. 


او برای تغییر دادن شرایط موجود و مقاومت در برابر به تعادل رسیدن با جهان پیرامون خود، در طول زمان از عصر شکارچی گری به عصر دامداری و بعد کشاورزی و نهایتا به دوران صنعتی حرکت کرده است. عصری که در آن چرخها نه با باد و آب که با فشار گاز ها می چرخند. بعد از چندین اختراع، این چرخ صنعت را جیمز واتِ اسکاتلندی در سال 1776 به نهایت و تکاملی رساند که انسان را وارد عصر جدیدی کرد. او با طراحی دقیق خود گرمای حاصل از سوختن زغال سنگ را به بخار آب پرفشاری تبدیل کرد که می توانست برای چرخاندن موتوری مورد استفاده قرار بگیرد و چنین شد که کشتی های بخار از کشتی های بادبانی سبقت گرفتند و جهان را به مستعمره ای زیر نگین پادشاه بریتانیا درآوردند. بعدا برادران رایت این موتور های چرخان را که انرژی گاز داغ و پرفشار را به حرکت دورانی تبدیل می کردند برای هواپیمایشان به کار گرفتند و با آن برای اولین بار موفق به پرواز مفید شدند. امروز هم همین چرخش در موتورهای جت، جنگنده ها را در آسمان به پرواز در می آورد و سلطه هوایی آمریکایی ها را بر کره زمین تضمین می کند. سلطه ای که در زیر چتر آن معاملات اقتصادی به نحوی که به سود او تمام شود رخ می دهند. همین موتورها در کامیون ها، کالاهایمان را بین شهرها جابجا می کنند و یا در کشتی ها نفت ها را از هفت دریا می گذراند و یا دستگاههای  تنفس مصنوعی را در آی سی یو ها به حرکت در می آورند. 


کدام عقل سلیم می تواند از خیر این همه ابزار بگذرد و به انتظار به تعادل رسیدن با محیط بنشیند؟


اما این همه ماجرا نیست. آنچه چرخ ها را می چرخاند و اقتصاد را جلو می راند و تابلوی ارقام را در بورس های دنیا روشن نگه می دارد، سوزاندن انواع بنزین است. حاصل سوختن بنزینها هم بخار آب و گاز کربنیک است. و اینطور است که هر روز با توسعه بیشتر، میزان گاز کربنیک جو هم بالاتر و بالاتر می رود و زمین را دچار پدیده ای می کند که به آن اثر گلخانه ای می گویند. این پدیده اول در سیاره زهره مشاهده شد. زهره با اینکه از عطارد از خورشید بیست میلیون کیلومتر دورتر است اما سطحی داغ تر از عطارد دارد. دمای سطح عطارد در روز به حدود 430 درجه سانتی گراد می رسد حال آنکه دمای سطح زهره تا 470 هم بالا می رود. دلیل آن هم جود زیاد گازکربنیک در جو زهره است که نور تابیده شده به زهره را تبدیل به حرارتی می کند که نمی تواند از آن فرار کند و موجب بالاتر رفتن دما در سطح سیاره می شود. اگر تجربه رفتن به گلخانه شیشه ای در زمستان سرد را داشته باشید به یاد می آورید که نوری که از شیشه ها عبور کرده و به گیاهان گلخانه می رسد چطور تبدیل به حرارتی می شود که در گلخانه به دام میفتد. همین باعث می شود که دمای داخل گلخانه بسیار گرمتر از دمای بیرون آن باشد. زیاد شدن گازکربنیک در اثر سوختن انواع بنزین در ماشین ها، هواپیما ها و کارخانه ها جو زمین را مانند زهره به گلخانه ای تبدیل می کند که در اثر آن دما بالاتر می رود، تبخیر بیشتر می شود، رودها کم آب تر می شوند و نهایتا منابع غذایی بسیاری نابود می گردند. همچنین آنسوتر این گرما یخ های قطب را آب می کند که در اثر آن سطح آب دریاها بالاتر می آید و خشکی ها غرق می شوند.

 

کدام عقل سلیم می تواند این ویرانی ها و این خطرها را نادیده بگیرد؟


شاید همین بر هم زنی تعادل است که در مسیحیت تعبیر به گناه نخستین شده است. در آیین عیسی آدمی گناهکار به دنیا می آید. از گناه ازلی که با خوردن سیب از درختِ دانایی شروع می گردد. گویی که دانایی گناهی است در حق خداوند و یا شاید طبیعت. بودنِ زمینی آدم از خوردن این سیب شروع می شود و همینجا هم اولین گناه رخ می دهد. حتی پیش از تولد شدن او. انسان به ذات گناهکار است چون او از سیب خورده و حالا می تواند بفهمد. و این فهم گناهی است نسبت به طبیعت زیرا که او برعکس باقی اجزای طبیعت در طبیعت نیست. او با اینکه ریشه در طبیعت دارد اما سر خود را از آن بالاتر آورده و می تواند بر طبیعت زیر خود سوار شود ( یا خیال کند که بر آن سوار شده است). او با آگاهی خود الگوها را در طبیعت کشف می کند تا آنها را به سود خود برای تولید ثروت و قدرت بیشتر به کار گیرد. مقابل باد بادبان بزند و کشتی را در دریاها بین قاره ها جابجا کند. قوانین مکانیک سیالات را به کار گیرد و موشکی طراحی کند که او را از زمین به ماه برساند و برگرداند. و یا برای پیروزی در جنگ انرژی نهفته در هسته های اتم اورانیوم را در ناکازاکی و هیروشیما آزاد کند.


آیا به همین دلیل است که وجدان انسان به صرف پا گذاشتن در این دنیا او را گناهکار ازلی می داند؟


صدای وجدان در برابر ویرانگری انسان در آثار هنری هم بلند است. از عصر جدید چاپلین و اعتراض به زندگی مکانیکی سوداگر تا فیلم خواب آب فرهاد مهرانفر درباره مصرف ویرانگر منابع آبی همه صدای هشدار وجدان به ابزاری گری انسان نسبت به مادر طبیعت است. آندره تارکوفسکی در فیلم ایثار، جهانی را بر می سازد که در اثر جنگی مرموز و بزرگ در شرف پایان خود قرار گرفته است. در این فیلم فیلسوفِ قهرمان داستان درمانده است که آیا راهی هم برای بازگشت از این پایان به روزگار خوش وجود دارد؟ در سکانسی از فیلم فیلسوف خاطره ای از دوران کودکی اش را به یاد می آورد که باغچه خانه مادرش را که به نظر او بی ریخت و زشت بوده، هرس می کند و آن را چون پارکی زیبا می سازد. اما او ساعتی بعد با دیدن دوباره حیاط مرتب شده، وحشت زده می شود. آن باغچه دیگر طبیعت نیست. آن جان وحشی در آن وجود ندارد. باغچه آدمی شده است. فیلسوف بعدا در مواجهه با زن راهبه ای برای نجات جهان از شر راهی می یابد. او با خدا عهد می بندد که زبان فرو بندد و دیگر سخن نگوید گویی که کلام موجب فهم بیشتر جهان و در پی آن تسلط بیشتر انسان بر آن می گردد. او همچنین تمام دارایی خود بهمراه خانه جنگلی اش را یکجا به آتش می کشد و خانواده اش را هم که به آن عشق می ورزد ترک می کند. به نظر تارکوفسکی چنین قربانی کردنی هست که جان جهان را نجات می دهد و صبح روز بعد در حالی آغاز می شود که اثری از جنگ وجود ندارد.

 

در فیلم رویاها اثر آکیرا  کوروساوا پیرمردی در روستایی زندگی می کند که در آن هیچ چراغی وجود ندارد چون مردم باور دارند که شب باید تاریک باشد و روشنایی برای روز است. در جایی از این فیلم پیرمرد به جوان شهری که با ظاهری توریستی به آنجا سفر کرده است می گوید که: مردم تصور می کنند که می توانند طبیعت را رام کنند اما خواهند دید که طبیعت آنها را رام خواهد کرد. کوروساوا از زبان پیرمرد پیش بینی می کند که این حرص برای قدرت و ثروت بیشتر نهایتا به چنان ویرانی دچار می گردد که انسان را به کرنش دوباره مقابل طبیعت وا می دارد. 


میازاکی انیماتور مشهور ژاپنی از این هم فراتر می رود و در کارهای خود روح طبیعت را به تصویر می کشد که در گذار زمان از آدمی خشمگین و خشمگین تر می شود و نهایتا به گرفتن انتقام از آدمی دست می زند. در کارتونِ ناسیکوی دره بادها هیولاهای خفته طبیعت بالاخره از این بی احترامی انسان به طبیعت به تنگ می آیند و شورشی را برای نابودی او آغاز می کنند. چنان که خداوند در طوفان نوح با فراموشکاران خود کرد. در کارهای میازاکی اغلب کودکان هستند که در لحظه آخر جلوی فاجعه را می گیرند و دوستی بین آدمی و طبیعت را دوباره برقرار می کنند.


اما آیا انسان فرزند ناخلف طبیعت است؟ آیا او و آگاهی او از دل همین طبیعت بیرون نیامده است؟ آیا زندگی به قول شرودینگر مقاومت در برابر همسانی و تعادل در جهان نیست و انسان پادشاه زندگان برای مبارزه با این تعادل و همسانی و مرگ و پایان نیست؟ آیا انسان روح جهان مرده و سرد نیست که به آن شور و زیبایی می بخشد و تلاش می کند که حیات را به سیاره های مرده همسایه هم ببرد؟ آیا تنها این انسان است که در مصرف منابع طبیعت اسراف می کند و سایر موجودات زنده دیگر همه به کفایت از آن بهره می گیرند؟ آیا در دل خود طبیعت حیوانهایی مانند خرس قطبی و یا گرگ ها نیستند که گاهی برای تفریح و نه از سر گرسنگی دیگر حیوانات را می درند و جنازه شان را رها می کنند؟ آیا تطهیر طبیعت و انداختن گناه تنها بر دوش انسان نادیده گرفتن تاریکی های طبیعت نیست؟ آیا این خیال معصومیت طبیعت و گناهکاری انسان خود یک ادراک رومانتیک از واقعیات ترسناک طبیعت نیست؟ آیا نگرانی های ما از تخریب طبیعت در اصل از سر خودخواهی ما برای حفظ نسل بشر و چنان که می گویند آیندگان نیست؟ آیا آنچه در تهدید قرار گرفته است واقعا طبیعت است و یا انسان؟ حیات که بارها نشان داده است می تواند بی و یا با انسان زنده بماند. زندگی بر روی کره زمین چهار میلیارد سال پیش با پیدایش تک سلولی ها شروع شده است در حالی که انسان تنها دویست هزار سال برای روی زمین راه رفته است. اگر عمر زندگی بر روی زمین را 24 ساعت فرض کنیم تنها 4 ثانیه از ظهور انسان می گذرد. تنها در یک فقره در طول سیصد میلیون سال یخبندان هورونی که زمین از قطب جنوب تا استوا یخ زده بود، حیات در زیر لایه های یخ منتظر به خواب رفت و بعد دوباره بیدار شد و سراسر زمین را از جان خود پر کرد. یا موارد متعدد برخورد خورده سیارک ها به زمین که منجر به انقراض های بزرگ انواع موجودات زنده شد. حیات با همه ویرانی گری انسان و پس از انقراض او دوباره باز خواهد گشت. پیچکها ماشینهای زنگ زده را در ساقه های خود هضم و آهنش را استخراج خواهند کرد  و درختان سقف خانه های متروک شده را به سوی نور خواهند شکافت. با این تاریخچه آیا آنکه در خطر نابودی است انسان است و یا طبیعت؟ و آیا آنهایی که نگران طبیعت هستند ریاکارانه در پی جاودانگی انسان نیستند؟ و آنهایی که نگران طبیعت نیستند احمقانه در پی نابودی انسان نیستند؟ 


در برنامه امروز هزار و یک پادکست میزبان فرهاد مهرانفر کارگردان سینما هستم که در تمامی آثار خود به رابطه و کشمکش انسان و طبیعت پرداخته است. در موشک کاغذی به میان مردم روستایی در گیلان می رود که به گفته خودش امتداد و درخت و زمین همان منطقه اند و تقابل باورهای آن ها را با مردم شهر به نمایش در می آورد. در درخت جان زنده ماندن در زمستان سرد تالش را به تصویر می کشد و اینکه درختان چطور از غذای دام تا به عسل را به مردم قبیله می بخشد تا زمستان را زنده بمانند. او در آخرین اثر خود به یزد رفته است و آنجا فیلم خواب آب را ساخته است. فیلمی که در آن آب جان دارد و به دلیل برداشت بی رویه تصمیم گرفته است به قناتها جاری نشود. 





Support this podcast at — https://redcircle.com/1001podcast/donations

با صدای
دسته بندی ها
Arts
Business
Education
Government
Religion & Spirituality
Science
Technology
Society & Culture
Documentary
Philosophy

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها