user
  • 1 year ago

  • 0

  • 01:14:28

نشست شاهنامه خوانی۱۴۸ -ادامه پادشاهی کسری نوشین

شاه پاد - shahnameh خانه ادب پارسی -کارگاه شاهنامه خوانی شاه پاد
0
توضیحات

چنین گفت پرمایه دهقان پیر

سخن هرچ زو بشنوی یادگیر

که از نامداران با فر و داد

ز مردان جنگی به فر ونژاد

چوخاقان چینی نبود از مهان

گذشته ز کسری بگرد جهان

همان تا لب رود جیحون ز چین

برو خواندندی بداد آفرین

سپهدار با لشکر و گنج و تاج

بگلزریون بودزان روی چاج

سخنهای کسری به گرد جهان

پراگنده شد درمیان مهان

به مردی و دانایی و فرهی

بزرگی وآیین شاهنشهی

خردمند خاقان بدان روزگار

همی دوستی جست با شهریار

یکی چند بنشست با رای‌زن

همه نامداران شدند انجمن

بدان دوستی را همی جای جست

همان از رد و موبدان رای جست

یکی هدیه آراست پس بی‌شمار

همه یاد کرد از در شهریار

ز اسبان چینی و دیبای چین

ز تخت وز تاج وز تیغ و نگین

طرایف که باشد به چین اندرون

بیاراست از هر دری برهیون

ز دینار چینی ز بهر نثار

به گنجور فرمود تا سی هزار

بیاورد و با هدیه‌ها یار کرد

دگر را همه بار دینار کرد

سخنگوی مردی بجست از مهان

خردمند و گردیده گرد جهان

بفرمود تا پیش اوشد دبیر

ز خاقان یکی نامه‌ای برحریر

نبشتند برسان ارژنگ چین

سوی شاه با صد هزار آفرین

گذر مرد را سوی هیتال بود

همه ره پر از تیغ و کوپال بود

ز سغد اندرون تا به جیحون سپاه

کشیده رده پیش هیتال شاه

گوی غاتفر نام سالارشان

به جنگ اندورن نامبردارشان

چو آگه شد از کار خاقان چین

وزان هدیهٔ شهریار زمین

ز لشکر جهاندیده گان را بخواند

سخن سر به سر پیش ایشان براند

چنین گفت باسرکشان غاتفر

که مارا بدآمد ز اختر به سر

اگر شاه ایران و خاقان چین

بسازند وز دل کنند آفرین

هراسست زین دوستی بهر ما

برین روی ویران شود شهرما

بباید یکی تاختن ساختن

جهان از فرستاده پرداختن

زلشکر یکی نامور برگزید

سرافراز جنگی چنانچون سزید

بتاراج داد آن همه خواسته

هیونان واسبان آراسته

فرستاده را سر بریدند پست

ز ترکان چینی سواری نجست

چوآگاهی آمد به خاقان چین

دلش گشت پر درد و سر پر ز کین

سپه را ز قجغارباشی براند

به چین وختن نامداری نماند

ز خویشان ارجاسب وافراسیاب

نپرداخت یک تن به آرام و خواب

برفتند یکسر به گلزریون

همه سر پر از خشم و دل پر زخون

سپهدار خاقان چین سنجه بود

همی به آسمان بر زد از خاک دود

ز جوش سواران به چاچ اندرون

چو خون شد به رنگ آب گلزریون

چو آگاه شد غاتفر زان سخن

که خاقان چینی چه افگند بن

سپاهی ز هیتالیان برگزید

که گشت آفتاب ازجهان ناپدید

زبلخ وز شگنان و آموی و زم

سلیح وسپه خواست و گنج درم

ز سومان وز ترمذ و ویسه گرد

سپاهی برآمد زهرسوی گرد

ز کوه و بیابان وز ریگ و شخ

بجوشید لشکر چو مور و ملخ

چو بگذشت خاقان برود برک

توگفتی همی تیغ بارد فلک





با صدای
دسته بندی ها
Self-Improvement
History
Education

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها