درود بر شما، تو این قسمت از من_بدون_روتوش، میخوام داستان عشق و علاقه خودم به خوانندگی رو باهاتون به اشتراک بذارم. از زمانی که از خوندن بقیه لذت میبردم و آرزو داشتم که بتونم آهنگای معروف رو بخونم، تا مسیری که برای یادگیری خوانندگی طی کردم و چالشهایی که باهاشون روبرو شدم.
داستان از زمانی شروع میشه که تصمیم گرفتم برای دنبال کردن آرزوی خودم، به کلاس آواز برم. حدود شش ماه با یه استاد مجرب آواز تمرین کردم و پیشرفتهای زیادی داشتم. اما یه روز، استادم بهم گفت که قراره با بقیه هنرجویان آموزشگاه کنسرت بذاریم و من به عنوان خواننده گروه انتخاب شدم.
این خبر مثل بمب تو صورتم ترکید! من به شدت از خوانندگی در جمع و غریبهها اضطراب داشتم و اصلاً فکر نمیکردم که بتونم این کار رو انجام بدم. در نهایت، به دلیل ترس و اضطراب، از حضور در کنسرت و ادامه کلاسهای آواز خودداری کردم.
تو این اپیزود، میخوام به این موضوع بپردازم که واکنش من به ترس از خوانندگی چی بود و داستان ترک تحصیل ناگهانی خودم از کلاس آواز رو باشما اشتراک میذارم.
No comments!