Description
یک بار داشتم لب دریا غروب آفتاب رو تماشا میکردم. داشتم به معنی «پایان باشکوه» فکر میکردم و خورشید داشت ثانیه به ثانیه زیباتر و با صلابتتر غروب میکرد و ناپدید میشد. غروب از منظر استعاری همیشه تلخه، شاید حتی اثبات اجتنابناپذیر پایان تمام زیباییها هم باشه. سر حوصله وداع میکنه تا صبح فردا. ولی به غروب زیبا با یک طلوع زیبا و خیره کننده تکمیل میشه و برعکس. قسمت پنجم و آخر عیدانه ۱۴۰۳ دایره داستان رو میشنوید با عنوانِ سلام.بخشی از کتاب دال دوست داشتن نوشته حسین وحدانیداستان کوتاهی با عنوان شام خانوادگی از کازوئو ایشی گوروداستان کوتاه همسایهها از ریموند کارورهمراهان این شماره: زهرا منصف، محیا ساعدی، کسری کبیری و احسان طریقت Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.