غزل نمره ۱۴۲
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
جای آن است که در عقد وصالش گیرید
دختری مست چنین کاین همه مستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنيد
تا نگويند (بگوید به) حريفان که چرا دوری کرد
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چارهی مخموری کرد
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقهی زاهد می انگوری کرد
غنچهی گلبن وصلم ز نسيمش بشکفت
(نه شگفت ار گل طبعم ز نسیمش بشکفت)
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عرض و مال و دل و دين در سر مغروری کرد
No comments!