از میان همه رفتنها و تنها شدنها که از زندگی آدم کابوس میسازند، مهیبترین کابوس زندگی حسون را یک برق که بیموقع گذاشت رفت درست کرد. شرکت هالوفارم اعلام ورشکستی کرد، گفت کارگرهایش بیایند جای طلب یک...
نام داستان: فتواهای عاطفینویسنده و خوانش: احسان عبدی پورشاعر: غیاث المدهونمترجم اشعار: مریم حیدریتنظیم: مهدی ستودهیک برادریم که هیچوقت ندیدمش، غیاث است. مثل کلکتور تمبر یا اسکناس، برادر خواهرهایی دا...
۱. بیادِ کارو، اصغرِ کمپانی و همهٔ آنها که سینما، دل و رودهشان را آورد توی حلقشان. کُشتشان… باز زندهشان کرد… ولی نه دیگه مث سابق!۲. دربارهٔ فیلمها یا کاراکترهایِ کالتِ سینما، چه ایران و چه جهان...
نسل ما دارد پا رو گل میکشد و خودش را از روی کول زمان میاندازد بلکه قدم توی چهل سالگی نگذارد! هم نسل قبلیمان و هم بعدیمان میدانند که ما به واقع آنقدر که سزاوارش بودیم، زیست درخوری نکردیم، حقما...
فروشگاه غارت شده بود، سوغات چین به فیلادلفیا هم رسیده بود و اهالی حجابِ تمدن و نوع دوستی و این دست نُنُر بازی ها را زده بودند کنار و قفسه ها را صاف کرده بودند، انگار نه انگار که اقتصاد یکم بشر! نقل ...
پشت چراغ قرمزا از تاکسی در میام، میرم رو کاپوت وایمیسم و دمام میزنم، وقتی یکی کاشتتم تو سرما و نمیاد، وقتی باختیم، وقتی دقیقه هشتاد و پنجِ دوتا جلوییم، وقتی پس فردا موعد کرایه خونست و ندارم، تو سرم ...
اجرا واقعی است!
اگر دنبال روز شروع تحولات رفتاری یوسفو بگردین، به آشغالهای جلوی خونه سواحلی می رسین! همیشه مُشتی بچه استندبای تو میدون جلوی خونش میپلکیدن بلکه در باز شود، عطر نصفه ای، لباس یک بار تن...
ممد راجرز، اپوزیسیون دنیا آمد، اپوزیسیون زیست و اپوزیسیون هم قرار بود از دنیا برود که نرفت، … زنش و سهتا بچههاش برداشته بودند رفته بودند خانه پدرشان پلنگ و جعفر پلنگ وسط میدون حمزهئیان جوری که هر...
همانطور که در واتیکان، همانطور که در الازهر همانطور که بنارس، ما هم سربَندِ جدلهای بیانتها، آروارههامان ساب رفته بود ولی هنوز معلوم نکرده بودیم که آیا خدا وجود دارد خودمان را جمع کنیم یا ندارد...
این داستان در شمارهی سوم مجلهی سان (تیرماه ۱۳۹۸) به چاپ رسیده است.
اگر جماهیر هنوز در اتحاد بودند و کاپیتالیسم قدغن و ممنوعه نمیشد، اگر روسها کار به کارِ ملاکها و سرمایهدارها نداشتند و از ایرو...
این داستان در شمارهٔ ۶۴ مجلهٔ «همشهری داستان» (۱۳۹۴/۱۲/۰۱) با نام «کروزوئه» چاپ شدهاست. پادکست دیالوگباکس نسخهی صوتی آنرا تهیه کرده است. ... لینک این اپیزود در دیالوگباکسمن حالا به هر کسی ...
این داستان در شمارهٔ ۵۷ مجلهٔ «همشهری داستان» (۱۳۹۴/۰۵/۰۱) چاپ شدهاست.پادکست دیالوگباکس نسخهی صوتی آنرا تهیه کرده است لینک این اپیزود در دیالوگباکس این یک شوخی واقعی است که یک وقتی یک معلم...
این داستان در شمارهٔ ۴۹ مجلهٔ «همشهری داستان» (۱۳۹۳/۰۹/۰۱) چاپ شدهاست.
قضیه از این قرار است که خیلی سال پیش مکلوهان، حبیبو کشمش را اتفاقی توی کافهای در ابوظبی دیده و به حبیبو گفته: «هر وقتی برگشت...
این داستان در شمارهٔ ۵۳ مجلهٔ «همشهری داستان» (۱۳۹۴/۰۱/۰۱) چاپ شدهاست.
میخواهم از ممو سیاه (۱۹۵۶–۱۹۹۲) حرف بزنم. سیاهِ تنهایی بود. نمیشد دربارهٔ چهرهاش بگویی بامزه، ولی مِهر عجیبی داشت. توی خودش...
این داستان را برای سکوت و غمی که بهوقت میگرن ننهها توی خانهها پهن میشد نوشتهام. پشت میگرن مادرها، غم، تقلا، استیصال و بیپناهی پسرهایشان خوابیده. ننهی ما که سردردش شروع میشد، زندگی توی خونهم...
این نوشتار و گفتار اول اردیبهشت ۹۸ منتشر شده است:
زنگ زدم گفتم: علی آقا سلام! علیخانِ پورآفریقا سلام. شاهین بازیِ مرگ و زندگی داره تو تهرون. میخوام بیای... میخوام بلیط هواپیما بگیرم بیای... تو رو...
خوانش داستانی که در مجله «سه نقطه» شماره صفر با عنوان «سرباز بی میکاسای پیاده معمولی» (خاطرات یک شاه که خیلی هم شاه نماند) - تیر و مرداد 97 - چاپ شده است.پادکست دیالوگباکس نسخهی صوتی آنرا تهیه کر...
در تاریخ یکم بهمنماه 97 با حضور سروش صحت (مجری برنامه) ضبط شده است.
فیلم برنامه در کانال تلگرام @ehsanoo
لینک برنامه در سایت نسیم: tvnasim.ir/program/27266 ...